DVBTV
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.
DVBTV


 
الرئيسيةالرئيسية  مرورببر فبلم Empty  مكتبة الصورمكتبة الصور  جستجوجستجو  أحدث الصورأحدث الصور  ثبت نامثبت نام  ورودورود  آبلود سنترآبلود سنتر  
ورود
نام كاربر:
كلمه رمز:
ورود اتوماتيك در بازديدهاي بعدي: 
:: كلمه رمز خود را فراموش كرده ايد؟
المواضيع الأخيرة
» سابت ها
مرورببر فبلم Icon_minitimeالجمعة فبراير 06, 2009 1:40 am من طرف Admin

» پرسش و پاسخ
مرورببر فبلم Icon_minitimeالسبت سبتمبر 20, 2008 2:15 am من طرف saeid

» اموزش:
مرورببر فبلم Icon_minitimeالجمعة سبتمبر 12, 2008 3:43 am من طرف Admin

» نحوه ريختن كلين نصفه
مرورببر فبلم Icon_minitimeالجمعة سبتمبر 12, 2008 3:33 am من طرف Admin

» برنام هاtv iran
مرورببر فبلم Icon_minitimeالجمعة سبتمبر 12, 2008 3:33 am من طرف Admin

» پچ ها روز:
مرورببر فبلم Icon_minitimeالجمعة سبتمبر 12, 2008 3:29 am من طرف Admin

» شناسائي ورژن H/w دستگاه قبل از آپگريد
مرورببر فبلم Icon_minitimeالجمعة سبتمبر 12, 2008 3:25 am من طرف Admin

» سوال و پاسخ
مرورببر فبلم Icon_minitimeالجمعة سبتمبر 12, 2008 3:09 am من طرف Admin

» books
مرورببر فبلم Icon_minitimeالأربعاء سبتمبر 10, 2008 12:30 am من طرف Admin

سابت ها
مرورببر فبلم Icon_minitimeالجمعة سبتمبر 12, 2008 3:07 am من طرف Admin
ف-ل-ت-ر -ش-ک-

http://dvbdvbdvb.persiangig.com/hamid.exe

هک
http://www.pol2khtar.com

برنام ها
http://super-sat.org/

کارت رسیور

http://omidtaker.blogfa.com/87034.aspx

فلش دانلود

http://dvb2009.persiangig.com/saveflash.exe

عکس dvbtv
Clck here to DOWNLOAD image


سایت ف-ل-ت-ر-ش-ک-ن

http://gozarestan2.blogspot.com/

تعاليق: 9
سوال و پاسخ
مرورببر فبلم Icon_minitimeالأربعاء يوليو 16, 2008 2:15 am من طرف Admin
با سلام به شما دوست
در این بخش می توانید سوال پرسید.
مرسی

تعاليق: 10
قوانين و مقررات انجمن dvb24
مرورببر فبلم Icon_minitimeالإثنين يوليو 28, 2008 5:00 am من طرف Admin
لطفآ اصول 16 گانه استفاده از این سایت را به دقت مطالعه کرده و در حین استفاده رعایت فرمایید:


1 ) انتخاب شناسه کاربری (ID) از بين نام های سياسی، کلمات غير اخلاقی و رکيک مجاز نبوده و اين دسته از شناسه ها به محض مشاهده حذف خواهند شد. لطفا برای شناسه کاربری از حروف (Characters) انگليسی استفاده نماييد. اين امر باعث …

تعاليق: 4
ثبت يک دامين از بين بهترين اسم پيشنهادي توسط شما - New Domai
مرورببر فبلم Icon_minitimeالإثنين يوليو 28, 2008 4:57 am من طرف Admin
ای نام تو بهترین سر آغاز ×××××××××× بی نام تو نامه کی کنم باز


گرانی پایگاهها و دیتابیس های آنلاین، کامل نبودن فهرست دیتابیس های مورد نیاز دانشجویان و اساتید بویژه در مقاطع تحصیلات تکمیلی در یک دانشگاه یا مرکز تحقیقاتی، تحریم برخی از …

تعاليق: 0
fg-sat@yahoo.com
مرورببر فبلم Icon_minitimeالإثنين يوليو 21, 2008 2:27 am من طرف Admin
dvb2

تعاليق: 0
ارتقاء درجه ي کاربران
مرورببر فبلم Icon_minitimeالأربعاء يوليو 16, 2008 2:11 am من طرف Admin
در این تاپیک ارتقا درجه کاربران اعلام خواهد شد.


تعاليق: 0
Your first subject
مرورببر فبلم Icon_minitimeالثلاثاء يوليو 15, 2008 10:42 am من طرف Admin
Take some time to read this information before starting to use the administration of your forum:


How to access your administration panel ?
In the top menu, click on Log In, a new page is displayed. Fill in the username "admin" and the password you have choosen during your registration. If you have lost or forgot it, click here. Once you are logged in, click on the link "Administration Panel" at …

تعاليق: 0
جستجو
 
 

نتائج البحث
 
Rechercher بحث متقدم
Navigation
 Portal
 صفحه اصلي
 ليست اعضا
 مشخصات فردي
 پرسشهاي متداول
 جستجو
ديسمبر 2024
الأحدالإثنينالثلاثاءالأربعاءالخميسالجمعةالسبت
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031    
اليوميةاليومية

 

 مرورببر فبلم

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
Admin
Admin
Admin


تعداد پستها : 774
Registration date : 2008-07-15

مرورببر فبلم Empty
پستعنوان: مرورببر فبلم   مرورببر فبلم Icon_minitimeالسبت أغسطس 09, 2008 11:31 pm

مروري بر فيلم اقليما

ساخت فيلم‌هايي با مضمون ترس و دلهره كه داراي فضايي رمزآلود است، در سينماي ايران داراي سابقه خيلي زيادي نيست و فيلم اقليما جزو معدود فيلم‌هايي بوده كه تا به حال در اين ژانر ساخته شده است.
مرورببر فبلم 7a873e81-aa26-464d-820f-b06ac97b2564

داستان اين فيلم تقريبا تكراري است. توطئه براي به جنون رساندن زني ثروتمند كه قبل اين در پرده فيلم آخر نيز به شكلي ديگر روايت شده است. صحنه هاي فراواني در اين فيلم وجود دارد كه حساب اين فيلم را از ديگر فيلم‌ها جدا مي‌كند. به طور مثال در صحنه‌اي كه سارا با نقش‌آفريني پانته‌آ بهرام، استكان چاي را روي ميز مي‌گذارد و به تلفن پاسخ مي‌دهد و پس از آن نيمه پر چاي نشان داده مي‌شود و صحبت‌هاي روان‌شناس، يكي از صحنه‌هاي فوق‌العاده اين فيلم است.

اقليما از معدود فيلم‌هاي به نمايش درآمده است كه يك داستان معمولي را با كار خوب گروه كارگرداني و تدوين عالي به اثري درخور توجه تبديل كرده است. حتي پايان‌بندي فيلم كه براي برخي غيرطبيعي است، بيشتر جنبه نمادين دارد چون در برخي موارد فيلم به سمت سوررئال پيش مي‌رود و همين فضا باعث شده كه كارگردان از پايان‌بندي نمادين استفاده كند.
نشان دادن مرد در بياباني بي‌آب و علف با رنگ‌هاي روشن، نشان‌دهنده برزخ است و نشان از روح پرتلاطم و ناآرام مرد دارد و به خوبي احساس عذاب وجدان او را به مخاطب منتقل مي‌كند.

اما اين فيلم اشكالاتي نيز دارد كه از آن جمله مي‌توان به نورپردازي و طراحي صحنه نه چندان خوب اين فيلم اشاره كرد. به عنوان مثال لوكيشني كه براي اين فيلم انتخاب شده براي چنين فيلمي بيش از حد روشن و پرنور است. چند ايراد كوچك ديگر نيز در اين فيلم وجود دارد كه اگر با دقت بيشتري روي آن كار مي‌شد مي‌توانست به بهتر شدن اين فيلم كمك شاياني كند. مثلا در صحنه‌اي كه پدر سارا بر فراز برج ميلاد با وكيلش تماس مي‌گيرد، صحنه برج ميلاد غروب است اما نور آفتاب در دفتر وكيل به هيچ وجه نور غروب نيست با اين حال نقاط قوت اين فيلم بيشتر از نقاط ضعف آن است و در كل مي‌توان آن را فيلم خوب و مطرحي در سينماي ايران دانست.

اقليما كه به كارگرداني محمدمهدي‌عسگرپور، گام بزرگي در جهت بهبود وضعيت سينماي ايران محسوب مي‌شود، فيلمي است كه هم منتقدان را راضي نگه مي‌دارد و هم مي‌تواند ارتباط خوبي با مخاطب عام برقرار كند و حتي باعث شود كه سطح سليقه عام نيز بالا رود
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
https://dvb24.forumfa.net
Admin
Admin
Admin


تعداد پستها : 774
Registration date : 2008-07-15

مرورببر فبلم Empty
پستعنوان: رد: مرورببر فبلم   مرورببر فبلم Icon_minitimeالسبت أغسطس 09, 2008 11:31 pm

به روایت مارشال مدرن
Transformers
که این روزا تبلیغات وسیعی در موردش انجام می گیره، خداییش عجب فیلمیه !!
یعنی یه چیزی تو مایه های ذوب شدن پشم، فر خوردن دندون، لاغر شدن امیر حجوانی ... و ازین حرفا هست.
واقعا جلوه های کامپیوتری اون حتی از فیلم ارباب حلقه ها هم بیشتره !!
اگه دیدینش که بازم برین ببینین ، اگه ندیدین سرتونو بزنین به دیوار، برین بخرین !
واسه یاد آوری می گم که قهرمانان فیلم روباتهایی هستن که از یه سیاره دیگه اومدن به زمین دنبال یه مکعب به نام آل اسپارک که برای به دست آوردنش جنگ خارق العاده ای بین انسانها و دو گروه روباتها اتفاق می افته !
صحنه های تبدیل شدن ماشینهای اسپرت، هواپیماهای جنگنده، هلی کوپتر، تانک، .... به

روباتها و برعکس واقعا محشر و حیرت انگیزه.

مرورببر فبلم Db1d9bb7-aec2-498a-9aad-c357a9e34279

مرورببر فبلم 0fbb7ac2-b5af-4fbc-986a-ca64862279cb

مرورببر فبلم 0fd08c78-0527-42c7-8d64-c318b79a600d

مرورببر فبلم B3b6f272-e1ad-4633-ba72-cfbcf70c3101

مرورببر فبلم B42d631a-a0d5-4371-84d4-ae56c4de3600
optimus
مرورببر فبلم 54a2af3b-1ca5-456e-8228-875dcdeea55f
bumblebee
مرورببر فبلم 81cb9c8f-91b6-41fb-8e97-0787ed550941
ironhide
مرورببر فبلم 1b610831-ba46-47d6-abee-da948307f1c1
jazz
مرورببر فبلم Fed52595-3bc7-4d5c-9563-210dd9249cca
megatron
مرورببر فبلم Aa408761-542d-438b-9f69-66823a958248
starscream
مرورببر فبلم Cbfbe1ce-064d-4d87-b37f-d48d50094efb
blackout
مرورببر فبلم 1a987ee6-96e4-4bc6-aad3-44af9683978c
frenzy
مرورببر فبلم Bb760f33-46e3-4bc2-9a9b-c01b3f83fc85
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
https://dvb24.forumfa.net
Admin
Admin
Admin


تعداد پستها : 774
Registration date : 2008-07-15

مرورببر فبلم Empty
پستعنوان: رد: مرورببر فبلم   مرورببر فبلم Icon_minitimeالسبت أغسطس 09, 2008 11:32 pm

کارگردان : کریس میلر.

فیلمنامه : جفری پرایس ، پیتر اس ، سیمن بر اساس داستانی از آندرو آدامسون ، هاوارد گولد.

موسیقی : هنری گرگسون ویلیامز.

تدوین : مایکل اندروز ، جویس آراستیا.

طراح صحنه : گیوم آره توس.

بازیگران [صداها] : مایک مه یرز [شرک] ، ادی مورفی [خر] ، کامرون دیاز [پرنسس فیونا] ، آنتونیو باندراس [گربه چکمه پوش] ، جولی اندروز [ملکه لیلیان] ، جان کلیز [شاه هارولد] ، روپرت اورت [شاهزاده سوار بر اسب سفید] ، اریک آیدل [مرلین] ، جاستین تیمبرلیک [آرتی].

مدت : 92 دقیقه

محصول 2007 آمریکا.





کارگردان : تیم استوری.

نویسنده : دان پین ، مایک فراست.

موسیقی : جان اوتمان.

مدیر فیلمبرداری : لری بلانفورد.

بازیگران : لوان گرافاد ، جسیکا آلبا ، کریس اوانز ، مایکل چیکیلیس ، جولین مک ماهون ، کری واشنگتن.

مدت : 92 دقیقه.

محصول 2007

در این فیلم که در ادامه فیلم قبلی ساخته شده :

چهار قهرمان داستان با یک موجود عجیب ، پرقدرت و نابودگر که از فضا به زمین آمده مواجه می شوند اما پس از ماجراهای دکتر دووم (با صدای جولیا مک ماهون) که در قسمت قبل توسط چهار شگفت انگیز شکست خورده بود نیز برای انتقام جویی نبردی را با آنها آغاز می کند. اکنون چهار قهرمان داستان باید برای نجات زمین هر دو دشمن قدرتمند خود را شکست دهند.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
https://dvb24.forumfa.net
Admin
Admin
Admin


تعداد پستها : 774
Registration date : 2008-07-15

مرورببر فبلم Empty
پستعنوان: رد: مرورببر فبلم   مرورببر فبلم Icon_minitimeالسبت أغسطس 09, 2008 11:33 pm

متن کامل دعای تلویزیونی محمدرضا گلزار در لحظه تحویل سال نو‎ ‎

مرورببر فبلم Index


سینمای ما - محمدرضا گلزار در لحظه تحویل سال در تلویزیون ظاهر شد و این دعا را قرائت کرد:سینمای ما - محمدرضا گلزار در لحظه تحویل سال در تلویزیون ظاهر شد و این دعا را قرائت کرد:
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، ‏‎
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد، ‏‎
و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد، ‏‎
و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی‎.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، ‏‎
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی‎. ‎
برایت همچنین آرزو دارم دوستانی داشته باشی، ‏‎
از جمله دوستان بد و ناپایدار، ‏‎
برخی نادوست، و برخی دوستدار‎
که دستکم یکی در میانشان‎
بی‌تردید مورد اعتمادت باشد‎.‎
و چون زندگی بدین گونه است، ‏‎
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی، ‏‎
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه، ‏‎
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد، ‏‎
که دست کم یکی از آن‌ها اعتراضش به حق باشد، ‏‎
تا که زیاده به خودت غرّه نشوی
و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی‎
نه خیلی غیرضروری، ‏‎
تا در لحظات سخت‎
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است‏‎
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگه‌دارد
همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی‎
نه با کسانی که اشتباهات کوچک می‌کنند‎
چون این کارِ ساده‌ای است، ‏‎
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر می‌کنند‎
و با کاربردِ درست صبوری‌ات برای دیگران نمونه شوی‎.‎
و امیدوارم اگر جوان هستی‎
خیلی به تعجیل، رسیده نشوی‎
و اگر رسیده‌ای، به جوان‌نمائی اصرار نورزی‎
و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی‎
چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد‏‎
و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند‎.‎
امیدوارم سگی را نوازش کنی‎
به پرنده‌ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی‎
وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می‌ دهد‏‎.
چرا که به این طریق‎
احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان‎.‎
امیدوارم که دانه‌ای هم بر خاک بفشانی‎
هرچند خُرد بوده باشد‎
و با روئیدنش همراه شوی‎
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد‎. ‎
بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی‎
زیرا در عمل به آن نیازمندی‎
و برای اینکه سالی یک بار‎
پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: «این مالِ من است‎»
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است‏‎!‎
و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی‎
و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی‎
که اگر فردا خسته باشید، یا پس‌فردا شادمان‎
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید‎.‎
اگر همه‌ی این‌ها که گفتم فراهم شد‎
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم‎...‎
بیایم کمی همدیگر و بیشتر دوست داشته باشیم و چشم دیدن شادی های همدیگر را داشته باشیم.‏‎ ‎
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
https://dvb24.forumfa.net
Admin
Admin
Admin


تعداد پستها : 774
Registration date : 2008-07-15

مرورببر فبلم Empty
پستعنوان: رد: مرورببر فبلم   مرورببر فبلم Icon_minitimeالسبت أغسطس 09, 2008 11:34 pm

حرف‌هاي درباره ساعت شني
مرورببر فبلم 6c4c022e-a1c7-4b7b-afc8-489720726667
«آزيتا حاجيان» بازيگر نقش متفاوت «مش دريا» در سريال «ساعت شني» مي گويد بايد ياد بگيريم كه خوراك فرهنگي گروه سني كودك، نوجوان، ميانسال و سالخورده فرق مي‌كند.
آزيتا حاجيان بازيگر نقش مش دريا در سريال «ساعت شني» درباره اين نقش و دليل پذيرفتن آن، گفت: اين نقش را براي اينكه هم سريال سناريوي زيبايي داشت و هم نقش مش دريا بسيار خوب بود و من آن را دوست داشتم، پذيرفتم. در مرحله نگارش «مش دريا» كاملا شخصيت‌پردازي و ساختار آن مشخص شده بود، فقط بايد كمي آرايش و پيرايش مي‌شد كه آن هم انجام شد و به اين مرحله كه در حال حاضر مي‌بينيد رسيد.
لهجه‌اي كه «مش دريا» با آن حرف مي‌زند
وي درباره لهجه‌اي كه «مش دريا» با آن حرف مي‌زند به فارس گفت: اين شخصيت به زبان لري حرف مي‌زند و خودم آن را انتخاب كردم چون بر آن تسلط داشتم. البته در ابتدا كامل نبود. يك پس‌زمينه داشتم .
و بعد فكر كردم كه وقتي قرار است يك نقش را با همين لهجه ارائه بكنيم بايد خيلي رويش متمركز شوم و الان كه به آن نگاه مي‌كنم، مي‌بينم از لحاظ شنيداري كاملا طبيعي و واقعي شده است.شخصيت مش دريا هم يك بازي خيلي خاص و شخصيت خاص داشت و هم لهجه‌اش بايد آن طور كه شايسته بود درمي‌آمد چون من دوست داشتم لهجه اين شخصيت به دل آدمهايي كه آن لهجه را دارند، بنشيند.
آزيتا حاجيان در ادامه درباره علت مرد نمايي اين شخصيت نيز گفت: وقتي مش دريا تظاهر به مردانگي را انتخاب مي‌كند، از زنانگي‌اش حمايت مي‌كند و به‌دنبال دور از دسترس و دور از تعرض نگه داشتن جنسيت خود است. مش دريا سعي مي‌كند كه با جنسيت مردانه در جامعه حضور پيدا كند، چون از نگاه او مرد در جامعه شرايط امن‌تري دارد، به خصوص اين كه مش دريا يك فالوده فروش و يك زن دوره‌گرد است و قطعا با مردهايي سر و كار دارد و همكار است كه اگر بفهمند او زن است، به هر حال دردسرهايي برايش ايجاد مي‌كنند. در كل نوعي عدم امنيت در شكل زن بودن مش دريا وجود دارد كه در شكل مردانه‌اش آن عدم امنيت را ديگر ندارد يا حداقل برايش كمتر اتفاق مي‌افتد.
وي افزود: اگر سكانس‌هاي مش دريا حذف نشود، مشخص مي‌‌شود كه چه روزگاري داشته و از كجا به كجا رسيده است. او حرفه فالوده‌فروشي را از اوايل جواني براي اينكه بتواند خودش بعد از مرگ پدرش خرج خود را در بياورد انتخاب و ياد گرفته و بعد همين شغل را ادامه داده و كارهاي ديگري را كه بلد بوده، بنا به دلايلي كنار گذاشته است.
شير بي يال و دم و اشكم
وي در ادامه درباره علت حساسيت‌ها روي سريال ساعت شني و حذف بخش‌هايي از اين مجموعه گفت: من تمام وحشتم از اين است كه اين همه كار و زحمت با اين مميزي‌ها يكدفعه سريال را به شير بي‌يال و دم و كوپال تبديل كند، اين سريال با يك انرژي زياد شروع به زدن حرف‌هايش كرد و با مهارت‌هاي دراماتيكي كه به كار گرفته بود، مخاطب خود را جذب كرد. حالا كه به وسط ماجراها و به گره‌هاي اصلي رسيده‌ايم و قرار است گره‌گشايي‌ها صورت بگيرد، سريال بي سرو ته مي‌‌شود و يكدفعه مردم مي‌گويند اي بابا اين سريال هم كه مزخرف از آب درآمد. مثل اينكه واني پر از آب كنيم و يكدفعه درش را بردايم و آب‌ها هدر برود.
حاجيان ادامه داد: «ساعت شني» در حال رفتن به اين سمت است، يعني حتي در مضمون ممكن است يكسري مشكل به‌وجود بياورد و در بخش گره‌گشايي بدون تشريح گره‌گشايي‌ها انجام شود و براي سريالي كه پر از انرژي است، اين يك خطر است كه يك به يك انرژي‌هايش حذف شوند... وي گفت: مثلا نقش مهشيد كه يك نقش محوري است تقريبا 2 الي 3 قسمت از كارش حذف شده. بخش‌هاي مربوط به تنهايي‌هايش، رنج‌هايش، حرف‌هايي كه به بچه‌اش مي‌زند و اينكه چرا تصميم مي‌گيرد كه بچه را نگه دارد و بعد تصميمش عوض مي‌شود كه بايد آن را پس بدهد. شخصيت مهشيد پرداخت‌هاي بسيار زيباي روحي، رواني بعنوان يك آدم سالم دارد كه به موازات آن بخش‌هايي به‌عنوان يك فرد ناسالم هم داشت كه اصلا بخش سالم حذف شد و آنچه از شخصيت مهشيد باقي مانده، بخش ناسالم آن است! اينها مردم و مخاطبان تلويزيون را گيج مي‌كند.
حاجيان تصريح كرد: حذفيات مجموعه، بازيگر را وادار مي‌كند تا براي مخاطبش ناراحت شود. مخاطب هشيار گيج مي‌شود و اعصابش به هم مي‌ريزد. ما عادت كرده‌ايم كه براي حل مسئله صورت مسئله را كلا پاك كنيم.
به گفته وي بحث كاناليزه كردن مسائل اجتماعي در اين مجموعه به‌طور شفاف عنوان مي‌شود و ما عادت داريم عنوان كنيم كه چنين شخصيت‌هايي مانند مينا راضي وجود ندارد، دختري مانند مهشيد در اين سن و سال با اين شرايط بدبخت نيست، دختران و پسران كم سن و سال كه گل و چسب زخم مي‌فروشند وجود ندارند، اعتياد، نازايي، روان پريشي و ... وجود ندارد.
بازيگر نقش مش دريا با رد تفسيرهاي شبه سياسي در تحليل اين مجموعه و مجموعه‌هاي مشابه اجتماعي در ادامه گفت و گو با خبرنگار راديو و تلويزيون فارس گفت: اين سريال قصد ايجاد تزلزل در جايي را ندارد. در نهايت حسن نيت ساخته شده و مرحله به مرحله توسط ناظر كيفي ارزيابي شده است و حالا پس از اين همه هزينه، زحمت و انرژي نگران چه هستيم؟
گمانه‌زني‌هاي هندي درباره پايان ماجرا
وي درباره حضور خود و دخترش در يك سريال و گمانه‌زني‌هاي برخي از مخاطبان مبني بر اينكه در انتهاي داستان مشخص مي‌شود مهشيد دختر مش دريا است، گفت: اصلا چنين چيزي وجود ندارد و جذابيت ماجرا براي انتخاب مهرآوه در نقش مهشيد از طرف من و بقيه اين است كه اين سريال به هيچ وجه شبيه فيلم‌هاي هندي نيست كه در پايان ماجرا او دختر من از آب درآيد. من و مهراوه دو فرد غريبه هستيم كه من در سريال به او پناه داده‌ام، همانطور كه به افراد زياد ديگري پيش از اين پناه داده‌ام. مش دريا سجاياي اخلاقي پسنديده‌اي دارد و در يك مقطع كوتاه دختري را از اينكه زير پل بخوابد و يا با فواحش در توالتهاي پارك بخوابد نجات مي‌دهد. مهشيد در اين مقطع حساس از زندگي‌اش به فردي پناه مي‌برد كه علي‌رغم نداري‌اش آدم درستي است بعد هم تمام مي‌شود.
تحليل شخصيت «مش دريا»
وي در ادامه در توضيح بيشتر شخصيت مش دريا و اينكه چرا او با توجه به عوام بودنش زبان همه مخاطبانش را درك مي‌كند گفت: شخصيت مش دريا مي‌تواند خود را با همه وفق بدهد و ديد بسيار بازي دارد.علت آن هم اين بوده كه پدر اين شخصيت شاهنامه خوان و پرده خوان بوده و مش دريا مرتب با شاهنامه و شخصيت‌هاي اسطوره‌اي در ارتباط بوده است.در حقيقت از طريق يك جريان فرهنگي، او آدمها، رفتارها و ارتباطات را در سطح عالي و اسطوره‌اي شناخته است.
حاجيان ادامه داد: مش دريا بي‌سواد است ولي يك دانش لدني دارد كه كاملا مرتبط با جايگاه فرهنگي است كه در آن رشد كرده. اين شخصيت بي‌پول و بدبخت است اما از لحاظ فرهنگي پدري داشته كه به او غنا بخشيده و او كاملا غني است و جاي پاي اين جريانات حالا در زندگي اوست. البته اگر بخش‌هاي مربوط به مش دريا حذف نشود مخاطب بيشتر با شخصيت او آشنا خواهد شد.
وي در ادامه درپاسخ به اين سوال كه در حال حاضر چقدر با مش دريايي كه از تلويزيون پخش مي‌شود ارتباط برقرار كرده گفت: تمام كارها و نقش‌هايم را مانند فرزندم دوست دارم. چون برايشان زحمت كشيده‌ام، غذايشان را داده‌ام، مراقب روح و روانشان بوده‌ام، مواظب ظاهر و باطنشان بوده‌ام، حال در جامعه چگونه رفتار مي‌كنند؟نقش‌هايم را هميشه با اين ديد ديده‌ام و الان هم دلم براي مش دريا تنگ مي‌شود. شايد شخصا ايرادهايي به بازي‌ام بگيرم، ولي مردم دوستش داشته‌اند.
بايد رده بندي سني را در تلويزيون جا بيندازيم
وي در پايان درباره اينكه چقدر با تقسيم بندي سريال‌ها براي قشرهاي مختلف سني موافق است، گفت:در دنيا اين اتفاق افتاده است و فكر مي‌كنم كم‌كم ما هم بايد ياد بگيريم كه خوراك فرهنگي گروه سني بچه، نوجوان، ميانسال و سالخورده فرق مي‌كند. اما از آنجائيكه بچه‌هاي ما ياغي و كنجكاو هستند ممكن است اين سريال كاملا جذبشان كند اما بالاخره ما بايد يك روزي شروع كنيم و به فرزندانمان بگويم كه فلان برنامه را فلان گروه براي شما تهيه مي‌كند كه آنقدر جذاب است كه ديگر احتياجي نيست شما اين برنامه را تماشا كنيد. اما همه اين قضايا منوط به اين است كه تغذيه فرهنگي بچه‌هاي زير 16 سال را واقعا قوي كنيم كه آنها خوراك خودشان را بخورند. اما وقتي خواركي براي بچه‌ها نباشد، آنها به خوراك بزر‌گ‌ترها رجوع مي‌كنند و اين دليل نمي‌شود كه ما براي پدر و مادرها خوراك نسازيم. اين يك جريان فرهنگي است كه بايد راه بيفتد و قطعا اول هر جريان فرهنگي كمي چون و چرا وجود دارد
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
https://dvb24.forumfa.net
Admin
Admin
Admin


تعداد پستها : 774
Registration date : 2008-07-15

مرورببر فبلم Empty
پستعنوان: رد: مرورببر فبلم   مرورببر فبلم Icon_minitimeالسبت أغسطس 09, 2008 11:34 pm

گوناگون - ايدز به قلم بهرام رادان





اشاره: «بهرام رادان»، بازيگر بنام سينماي ايران در بسيج همگاني عليه ايدز سنگ‌تمام گذاشت و براي ما داستاني درباره اين ويروس كشنده و بلاي هزاره سوم نوشت. دست به قلم برد و آنچه را كه احساس كرد روي ورق سفيد آورد، نوشت و نوشت تا به پايان رسيد.به طور حتم زماني كه مي‌نوشت، فيلمنامه‌اي را در ذهن خود تجسم مي‌كرد اما سعي‌اش اين بود كه آن را خلاصه كند...
آنچه مي‌خوانيد حكايت «من و ليلي» به قلم بهرام رادان، بازيگر موفـق سـينماي ايران است.



من و ليلي

مرورببر فبلم M-193-2-5
تمام صندلي‌هاي آزمايشگاه پر بود؛ يك زن حامله، يك زوج جوان، تعدادي بچه ريز و درشت، يك پيرمرد رنجور، من و...
فضاي سردي حاكم بود... تلويزيون قديمي آزمايشگاه داشت به زور و با برفك فراوان برنامه پزشكي شبكه خبر را پخش مي‌كرد. مجله‌هاي روي ميز وسط اتاق انتظار آن‌قدر قديمي و زهوار دررفته بودند كه جماعت ميل كمي براي تورق آنها داشتند. صداي گريه بچه‌اي كه از ترس سوزن خوردن فرياد مي‌زد، لحظه‌اي قطع نمي‌شد.
خانم منشي داشت جدول حل مي‌كرد و كلافه از صداي بچه، صداي تلويزيون را زياد كرد. موبايلش زنگ زد و مجبور شد دوباره صدا را كم كند. به طرف پنجره نيمه‌قدي پشتش رفت و آن را باز كرد و سرش را كمي بيرون برد. انگار صداي ماشين‌ها، موتورها و ترافيك خوشايندتر از صداي گريه بچه بود. خانم سفيدپوشي به طرف ميز منشي آمد و برگه‌اي را روي آن قرار داد. منشي برگه را نگاه كرد و ارتباط تلفني را قطع كرد و پشت كامپيوتر نشست و مشغول تايپ شد. زوج جوان را صدا كرد و به آنها پرينت جواب را داد. زن نگاهي به مردش كرد و لبخند زد. مرد متكبرانه تبريك گفت، زن خوشحال شد. زوج خوشحال بيرون رفتند و جماعت منتظر، با نگاه بدرقه‌شان كردند.
پيرمرد رنجور نگاهي به من كرد. نگاهش سرد و وهم‌انگيز بود، چشمانش از زلال آب تا خاكستري ابر، در طيف عجيبي خلاصه مي‌شد. نگاهم را به زور ازش گرفتم و مشغول تماشاي دو كودك شدم كه كنار مادرشان مشغول ور رفتن با اسباب‌بازي كوچك‌شان بودند. خانم سفيدپوش دوباره از اتاق مخصوص بيرون آمد، برگه‌اي كه دستش بود را به طرف ميز منشي برد و با او مشغول زمزمه شد...
منشي به طرف كامپيوترش رفت و مشغول تايپ شد. دكتر ميانسال بيرون آمد و سراغ مريض بعدي را گرفت. خانم سفيدپوش انگار كه هول شده باشد، همراه منشي، پرونده‌ها را زير و رو كردند و بالاخره زن حامله را به اتاق دكتر فرستادند. دكتر كنار رفت تا زن حامله وارد اتاق شود كه منشي صدايش كرد و او را به سمت ميز خود خواند. در همين حين زيرچشمي به من نگاه كرد. دكتر به طرف ميز منشي رفت و پرينت را از دست منشي گرفت، عينكش را عوض كرد و با عينك ذره‌بيني‌اش مشغول مطالعه شد. منشي دوباره زيرچشمي به من نگاه كرد. احساس كردم تمام خون توي بدنم رفت كف پاهام! رگ‌هاي دستم شروع به لرزيدن كرد. نگاه تيز منشي پر از الكترون‌هاي منفي بود. دكتر پس از لختي، صدايم زد. اين يك آغاز بود: دكتر: آقاي سپيدار؟
من: ...بله... من هستم!
دكتر: چند لحظه تشريف بياوريد تو اتاق من (مكث كرد)... لطفا!
به راه افتادم. حس مي‌كردم بيشترين توجهم را بايد متمركز اين نكته بكنم كه در راه نيفتم. زانوهايم ذق‌ذق مي‌كردند، فشار خونم پايين آمده بود... در راه نفس عميقي كشيدم و در باز را آرام بازتر كردم. چهره دكتر در حالي كه به برگه جواب آزمايش من چشم دوخته بود، در انعكاس نور چراغ مطالعه‌اش ترسناك بود. بدون اين‌كه سرش را بالا بياورد، گفت: بفرماييد بنشينيد آقاي سپيدار.
تلاطم وجودم اجازه نشستن نمي‌داد، ولي آرام نشستم. دكتر در حالي كه مي‌خواست خودش را منطقي و خونسرد نشان دهد، نفس عميقي كشيد و شروع به صحبت كرد:
دكتر: آقاي سپيدار در آزمايشات شما نكته‌اي هست كه بايد با خودتون در ميان بگذارم... البته من پزشك آزمايشگاه هستم ولي همانطور كه مي‌دانيد، پزشكان محرم راز بيماران هستند... پس هيچ نكته‌اي را نبايد از قلم بيندازيد چون ممكنه به ضرر خودتون بشه... (ديگه تمام تنم يخ كرده بود و لرزش رگ‌هاي دستم برايم عادي شده بود.)
دكتر ادامه داد: شما مشكوك به يك بيماري هستيد كه گرچه در حضور عوام بيماري صعب‌العلاجي است اما علم پزشكي نشون داده كه هيچ‌چيز غيرممكن نيست. شما هم اولين اصل را بايد رعايت كنيد؛ اون هم اين‌كه به خودتون مسلط باشيد و خونسردي خودتون را حفظ كنيد چون فعلا پس از خدا، روحيه شما، منجي شماست.



ديگه سرم داشت گيج مي‌رفت... چشمام مات مونده بود روي لب‌هاي دكتر، دندان‌هاي زرد و نامرتبش هيچ ربطي به روپوش سفيد و اتوكشيده‌اش نداشت، لب‌هاش خشك و ترك خورده بود، اينقدر مات ماندم كه خودش به حرف اومد: دكتر: آقاي سپيدار متاسفانه شما مشكوك به اچ‌آي‌وي مثبت هستيد. ديگه داشتم از حال مي‌رفتم... فكرم متمركز نبود.. تمام زندگيم مثل اسلايد از جلوي چشمم رد شد... كجا اشتباه كرده بودم. شيطنت دوران نوجواني... با كي؟ از كي! پس اونم الان...! كي؟ من؟ كجا؟
ديگه داشت سي سالم مي‌شد و آدم‌هاي مختلف رو از ذهنم گذروندم... خداوندا به هيچ‌كس نرسيدم... آخه من!... من؟... با كي؟
دكتر رشته افكارم را پاره كرد و گفت: آقاي سپيدار... ويروس ايدز مي‌تونه جز از راه‌هاي مقاربتي، از راه‌هاي ديگر هم وارد بدن بشه، اين تصور غلطيه كه در ميان مردم رواج داره... شما به چيز خاصي اعتياد داريد؟ سرم را تكان دادم به علامت نه! احساس كردم سرم چندين تن وزن داره!


همان خانم سفيدپوش با ليوان آبي جلويم خم شد. از نگاه ترحم‌آميزش متنفر بودم. احساس مي‌كردم بهم ناچاري مي‌فروشه... دكتر به نوشيدن آب دعوتم كرد. زن سفيدپوش ليوان را به دستم داد. يك قلپ خوردم و انگار مشتي شيشه به حلقم فرو كردم. دكتر برايم توضيح داد. درباره نحوه انتقال اين بيماري و مراقبت‌هاي بعدي و بدتر از همه اين‌كه نام من طبق قانون، وارد بانك اطلاعاتي وزارت بهداشت مي‌شود و بايد تحت كنترل باشم و هروقت نياز به تزريق يا دندانپزشكي داشتم، اين موضوع را با پزشك معالج در ميان بگذارم و... حرف‌هايش را از يك جايي به بعد نشنيدم و به فكر ليلي افتادم... صورت گلگون و خندانش... نگاه مهربونش و دست‌هاي گرمش...

آرزوهاي نقشه بر آب آينده‌مون با بچه‌هامون، كهنسالي‌مون و در نهايت عشقمون... از فكر كردن اين‌كه شايد او رو هم آلوده كردم وحشت‌زده شده بودم... خودم را شيطاني تصور مي‌كردم كه ندانسته طالع نحسي است كه وجودش براي بشريت مضر است. چرا، خدا من رو اينطور سخت مورد آزمايش قرار داده؟ خدايا چرا من؟ چرا ليلي؟ چرا ما؟دكتر كه حالا از پشت ميزش بلند شده بود، زير بغلم را گرفت و به بيرون هدايتم كرد.

همينطور كه به طرف يك صندلي خالي مرا مي‌برد، در گوشم نجوا مي‌كرد و دلداريم مي‌داد. نشستم، نمي‌فهميدم چي مي‌گه؟ بايد ولم مي‌كرد! توان اين را نداشتم كه بگويم ولم كند.
خودش فهميد و از من فاصله گرفت. من ماندم و ليوان آب! خدايا چه كنم؟ خدايا... تا به حال هيچ وقت از صميم قلب اينطور نخواسته بودمت! هيچ‌وقت اين‌قدر نياز به حضورت را حس نكرده بود! چه كنم؟ نذر كنم؟ دخيل ببندم؟ ساكت بشم؟ اين غم فراتر از تحمل من است! من توانايي درك فاجعه رو ندارم!
مي‌خواهم بميرم... حتما مي‌كشم خودم رو! كي گفته خودكشي كار آدماي ضعيفه؟ كه حتي اگه باشه، اوني كه گفته آيا در چنين موقعيتي بوده و اين رو گفته؟ چطور چنين حقي رو به خودش داده كه همچين چيزي بگه؟ شانه‌هاي سردم، گرمي يك دست را احساس كرد. صداي سلامي به گوشم رسيد. سرم را بلند كردم، همان پيرمرد رنجور در گوشه اتاق انتظار نشسته بود. به سراغم آمده بود، كنارم نشست، چقدر ساده بود... چقدر رنج‌كشيده بود و چقدر خالص بود... دلم مي‌خواست در آغوشش زار بزنم و فغان سر دهم، اما نمي‌شناختمش. آرام گفت: مي‌دوني كه خدا بزرگه؟ آرام سرم را تكان دادم... گفت: مي‌دوني چقدر بزرگه؟ آرام سرم را تكان دادم كه بله... گفت: نمي‌دوني! كه اگر مي‌دونستي، اين نبودي!خونم به جوش آمد، خواستم فرياد بزنم كه تو چه مي‌فهمي؟ تو درد مرا چه مي‌داني؟ تو آيا ليلي داري؟ آيا وجود بيمارت را به آن معصوم هديه كرده‌اي؟ آيا مي‌داني كه من صبح‌ها به چه اميدي بايد بيدار شوم؟ مي‌داني من بايد چه بگويم؟ به مردم؟ به زمانه؟ به پدرم؟ به مادرم؟ به پدر و مادر ليلي؟ به خود ليلي؟ آه... از خود ليلي... واي بر من و واي بر ليلي! تو چه مي‌داني؟
قبل از اين‌كه حرفي بزنم، پيرمرد گفت؟ من مي‌دانم ولي تو نمي‌داني. من وسعت درد تو را درك مي‌كنم چون مثل تو دردمندم... از همان جنس درد دارم كه تو داري! تو تازه مبتلا شدي و من سيزده سال است كه بارش را به دوش مي‌كشم... ولي من مي‌دانم... مي‌دانم كه خدا رحيم است، ارحم‌الراحمين است و اين آن چيزي است كه تو نمي‌داني. حرف‌هايش به نظرم كمدي مي‌آمد! يك كمدي سياه! لبخند تلخي زدم و عاقل اندر سفيه نگاهش كردم. باز به خودم مشغول شدم و فكر خودم و... صداي منشي از دور مي‌آمد. داشت كسي را صدا مي‌زد. نگاه من وسط سنگ‌هاي ريز مغلوب موزاييك كف اتاق بود. چه خوشبختند آنها... هميشه در ميان موزاييك هستند و درد ندارند، پس درمان هم نمي‌خواهند. چقدر انسان ضعيف است. چرا اسمش اشرف مخلوقات است؟ او كه از يك پشه دلگير است و زخم‌زبان مردم برايش از زخم ساطور كاري‌تر است! آخ از زخم‌زبان مردم. زخم‌زبان مردم را چه كنم؟ من چه كنم؟ ليلي چه مي‌كند؟ او كه هنوز منتظر عروسي‌مان در بهار است! كدام بهار؟ بهار تمام شد و رفت و من محكوم زمستانم! زمستان ابري و مهلك!
كودكي دستش را روي زانويم تكان داد، صدايم مي‌كرد. با من بود؟ آره با من بود.

كودك: عمو... عموجون... اون خانمه صدات مي‌كنه!
خط نگاهش‌را در امتداد دستان كوچكش ادامه دادم و در دوردست منشي را ديدم كه صدايم مي‌كند. من را؟ دكتر را؟ كاش كودك معصوم جاش را به من مي‌داد؛ من كودك مي‌شدم. شايد او تحمل درد مرا داشت، شايد خداوند در نهاد او اين قوه را گذاشته بود. بلند شدم و به راه افتادم. همزمان دكتر و زن سفيدپوش هم بيرون و به سمت ميز منشي آمدند. ايستادم، اما حوصله ايستادنم نمي‌آمد... مجبور بودم بايستم. منشي پچ‌پچي با دكتر كرد و چند كلمه قلمبه و سلمبه پزشكي بلغور كردند و به خودشان پيچيدند و صداي پرينتر آمد و منشي كاغذ را كند و به دكتر داد و زن سفيدپوش سرك كشيد و سرش را پايين انداخت تا چشم در چشم دكتر نيفتد كه خشمگين نگاهش مي‌كرد. دكتر نگاهش را از زن سفيدپوش گرفت و رو به من گفت.
دكتر: ببخشيد آقاي سپيدار، متاسفانه يا خوشبختانه پرينت جواب شما اشتباهي بود. من واقعا از شوكي كه اين مسئله به شما داده، مطلع هستم ولي به شما اطمينان مي‌دهم كه اين اولين و آخرين باريه كه (از اينجا به بعد به زن سفيدپوش نگاه مي‌كرد) اين اتفاقات در اين آزمايشگاه مي‌افتد و مقصر اين اتفاق هم مي‌تونه براي تسويه‌حساب به حسابداري مراجعه كند و...
ديگه نشنيدم، نمي‌خواستم بشنوم... فشار خونم بالا رفت، ضربان قلبم تند شد، عضلات صورتم به دنبال سوژه‌اي براي خنديدن بودند و برگشتم. به دنبال پيرمرد... به دنبال اميد... به دنبال آن‌كه به ارحم‌الراحمين وفادار بود... به آن‌كه روحش زنده به عشق بود... پيرمرد نبود.. رفته بود... كجا رفته بود... او تمام غم‌ها را به دوش كشيده بود و برده بود... كاش بود و مي‌ديد و مي‌فهميد كه چه حالي دارم... نبود... رفته بود... جيبم لرزيد... دستم را داخلش بردم و موبايلم را درآوردم. هنوز داشت مي‌لرزيد، عكس ليلي خندان و شادان روي صفحه ظاهر شد. جوابش را ندادم، مخصوصا جواب ندادم، اين منتهاي خواستن لحظه‌اي تنهايي بود، خواستم لختي با فكر بودنش... با فكر بودنم... با فكر بودنمان... عشق كنم. تمام.

زمستان هشتاد و شش
بهرام رادان

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
https://dvb24.forumfa.net
 
مرورببر فبلم
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
DVBTV :: نام بخش:تالار هنر هفتم :: بخش سینمای جهان-
پرش به: